سالیان سال است که فرهنگ ملی انگلیس محوریت مربی را تحسین کرده و میکند. چاپمن، شنکلی، کلاف، فرگوسن و ونگر یک سری از این اسطورهها هستند که یک تنه تمام پایههای باشگاه خود را ریختند و در فوتبال انگلیس موفق شدند. حالا هم جای آنها را نسل جدید مربیان واردشده به لیگ جزیره پر میکنند؛ مربیانی که به آنها لقب سوپر مربی داده شده!
با گذشت چند ماه از حضور این مربیان در لیگ، میتوانیم ارزیابی بهتری از این مسئله داشته باشیم:
در هر ۲ باشگاه شهر منچستر، مربیان جدید به مشکل خوردهاند؛ در یونایتد مورینیو که لقب آقای خاصش به خوبی تئوری مردان بزرگ را تایید میکند، موفق نشده ساختار باشگاه را چندان تغییر دهد.
بسیاری انتظار داشتند شخصیت مورینیو به تنهایی برای قهرمانی یونایتد کافی باشد که فعلا اینطور نبوده. سیتی به خاطر کمرنگتر بودن تاریخ و انتظاراتش توسط گواردیولا انتخاب شد. این تیم مانند یک قطار بخار شروع کرد اما کمکم از ریل خارج شد.
یورگن کلوپ وارد فرهنگ گرمتری شد و تاثیر مثبتی روی لیورپول گذاشت. اما حتی این لیدر بزرگ هم به خاطر کمبود بازیکنان بزرگ رنج دیده. تنها مرد خارج از این دایره آنتونیو کونته است؛ مردی که مربیگری و تحول تاکتیکیاش چلسی را از رده دهم به صدر رساند.
سوال اصلی این است که آیا کونته یک مربی بزرگ است یا به سادگی یک تیم بزرگ را هدایت میکند؟ تنها مدتی بعد از محبوب شدن مدل مردان بزرگ، گروهی منتقد این مدل را رد کردند و گفتند فاکتورهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تاثیر بیشتری از تک مردان دارند. این مردان بزرگ خود محصول اجتماع هستند، نه تراشنده آن.
نکته خندهدار این است که در هیچ صنعتی شاید به اندازه لیگ جزیره، رهبران به راحتی کنار گذاشته نمیشوند. در جهانی که وقت زیادی روی مدل مردان بزرگ گذاشته میشود، فوتبال انگلیس مردان بزرگ را خیلی سریع و زیاد کنار میزند و یک مربی هر چقدر هم که بزرگ باشد، در نهایت فقط یک مربی است.
مطالب مرتبط :

پاسخ دهید